مجید و نگرانی از مسیر پیش رو
ترک مراقبت از مرکز نگهداری برای مجید که کودکی و نوجوانی خود را آنجا گذرانده بود، بسیار ترسناک بود. او هرگز تجربه زندگی مستقل در جامعه را، حتی در ابعاد بسیار کوچکتر نداشت و اکنون با مواجهه با این واقعیت، احساس بیثباتی و ترس تمام وجودش را میلرزاند.
یکی از بزرگترین مشکلات این فرزند ما، تأمین درآمد برای مدیریت زندگیاش بود، آنهم با فرض اینکه مدیریت زندگی را بلد است- که البته بلد نبود. پولی که سازمان بهزیستی به او داده بود، محدود و حتی برای نیاز اولیهاش یعنی مسکن هم کافی نبود. او دنبال کار مناسبی برای خودش میگشت، بدون هیچ مهارت و تجربه شغلی خاصی. بخت تقریباً یارش بود و با معرفی فردی خیر، پس از مدتی توانست بهعنوان کمکمکانیکی در یک مکانیکی شغلی برای خود دستوپا کند. کارفرمای او مرد خوشقلبی بود که با درک مشکلات جوانی با پیشینه او، با صبوری با او برخورد میکرد و در آموزشش کم نمیگذاشت.
ولی درآمدش چندان بالا نبود و درنتیجه تمام هزینههای زندگیاش را پوشش نمیداد؛ بهویژه افزایش مبلغ رهن و اجاره که عدد بزرگی بود. بههمین دلیل مجید تا مدتها به وامها و کمکهای مالی وابسته بود، اما بهتدریج با تلاش بیشتر او و تسلط و مهارتش این فاصله کم شد. او به موازات کار، در دانشگاه در رشتهای تحصیل میکرد که به شغلش چندان مرتبط نبود تا به خود فرصت بیشتری بدهد و در ضمن مشمول سربازی هم نباشد.
بیشتر بخوانید
خواهران قدرتمند
پلهبهپله تا موفقیت
اکنون مجید 23ساله است و مجبور است طبق قوانین کشور بهمدت دو سال به خدمت سربازی برود. او بسیار مضطرب است که پس از پایان خدمت، چه اتفاقی برایش خواهد افتاد. مجید اندوختهای ندارد و تازه به سختی توانسته هزینههای جاری و درآمدش را تقریبا سربهسر کند. آیا مبلغی که در طول سربازی به او پرداخت میشود، کفاف گذرانش را خواهد داد؟ ناچار خواهد بود در این مدت اجاره خانه هم بدهد؟ آیا پس از گذراندن سربازی میتواند در حوزه مورد علاقهاش با درآمد کافی مشغول به کار شود؟ شما چه فکر میکنید؟ آیا نگرانی مجید بهجاست؟