داستان روشنای امید

داستان ما در روشنای امید از یک دورهمی در سال ۱۳۹۲ شروع شد. ما که چند فرهنگی بازنشسته بودیم، در این مهمانی متوجه شدیم با هم نقطه اشتراکی داریم. این نقطه مشترک، سابقه ما در انجام فعالیت‌های مدنی و اجتماعی بود که می‌توانستیم ساعت‌ها درباره‌اش با هم حرف بزنیم و بحث و تبادل‌نظر کنیم.
به‌همین خاطر همان‌جا بود که تصمیم گرفتیم حالا که هم سابقه این نوع فعالیت‌ها را داریم، هم می‌توانیم کنار هم برای جامعه‌مان کار ماندگاری انجام دهیم، فکرها، ایده‌ها، نظرات و حتی نگاه‌مان را وارد مرحله جدی‌تری کنیم.
پس از تصمیم‌گیری جدی برای شروع کار، جلسات متعددی برگزار کردیم تا ساختار بنیاد خیریه تعریف شود، لوگو طراحی شد و خیریه را ثبت کردیم.
آن روزها، حتی برای برگزاری جلسات دفتری وجود نداشت و از دفتر دوستان و آشنایان برای نشست‌های اولیه استفاده می‌کردیم. پس از مدتی، حتی بااینکه یک دفتر کوچک اجاره کرده بودیم، امکانات‌مان آن‌قدر کم بود که هیچ وسیله‌ای برای دفتر جدید نداشتیم و جلسات را روی گلیم و روی زمین برگزار می‌کردیم.
مهم‌ترین نتیجه‌ای که برای شروع کار گرفتیم، این بود که فعالیت‌های اجتماعی نهادها و سازمان‌های مختلف را ببینیم. ببینیم که آنها چه‌کار می‌کنند و نتیجه کارشان چه شده است. به مراکز متفاوتی در سراسر کشور سر زدیم که از قضا زمینه‌های کاری متفاوتی هم داشتند.
در این حین، خودمان کمک‌های موردی هم می‌کردیم. مثلاً در بندرعباس، شهرکرد و چند جای دیگر تجهیزاتی مثل کولر و چرخ‌خیاطی خریدیم و اینترنت، منبع آب و وسیله نقلیه فراهم کردیم.
در جامعه‌ای به‌ گستردگی ایران و با وجود مشکلات اجتماعی بسیار، کمبود سازمان‌های مردم‌نهاد و اجتماعی و کنشگران مستقل، انتخاب موضوع برای کار خیر کار ساده‌ای نبود.
چیزی که نظرمان را جلب کرد این بود که مراکز نگهداری چندان مناسب و اصولی نبودند. تصمیم نهایی ما کاری نو بود که پیش از آن کسی در کشور به فکرش نرسیده بود: حمایت از فرزندانی که با رسیدن به سن ۱۸سالگی از سازمان بهزیستی جدا شده و وارد جامعه بزرگ‌تری می‌شوند.
این نقطه آغازی بود برای این فرزندان. دنیایی که با هرچه پیش‌تر زیسته بودند، متفاوت بود. حالا باید واژه استقلال را، نه در حد یک مفهوم، بلکه به شکل عینی تجربه می‌کردند. تنها بودن آن‌ها در این دنیای تازه می‌توانست منجر به آثار مخربی در زندگی پیش رویشان شود.
این فرزندان باید وارد جامعه بزرگی می‌شدند و هر روز با انسان‌های متفاوتی با مسئولیت‌های متفاوت و حتی گاهاً بدون مسئولیت‌پذیری نسبت به یکدیگر سروکار داشته باشند.
آن‌ها باید برای امرار معاش‌شان، برای گذران‌ زندگی‌شان، برای مسکن‌شان و برای بسیاری نیازهای دیگر خطی را دنبال می‌کردند.
این جوانان در سن ۱۸سالگی، پس از مدت‌ها زندگی در مرکز نگهداری سازمان بهزیستی و با حمایتی که پشت آن بود، حالا با استقلالی که به دست آورده بودند، زندگی خود را از نو آغاز می‌کردند. این کار نیازمند طرحی نو بود و جرقه‌اش از ایده به عمل رسیده بود.
برای کسب اطلاعات لازم درباره مراکز نگهداری و فرزندان مستقل‌شده از بهزیستی همایش برگزار کردیم و از متخصصین دعوت کردیم. برای ما مهم بود که همه‌چیز اصولی و طبق استراتژی مشخصی پیش برود.
مثلاً، یکی از سؤالاتی که ذهن‌مان را درگیر کرده بود، این بود که فرزندان در مراکز نگهداری، پس از رسیدن به ۱۸سالگی و مستقل‌شدن، وقتی از این مراکز بیرون می‌آیند، کجا می‌روند؟ جواب‌، قانع‌کننده نبود؛ تنها جوابی که می‌گرفتیم این بود: ترخیص شده‌اند!
و ما به دنبال جواب گشتیم.
بالأخره پس از جستجوهای بسیار برای فرزندان ترخیص‌شده از بهزیستی با سازمانی آشنا شدیم که با آنها ارتباط داشت و امکانی را فراهم کرد که با آنها جلسه بگذاریم.
روز قرارمان با ۶۵ نفر از فرزندان ترخیص‌شده مواجه شدیم. چیزی که در برخورد با آنها نظرمان را جلب کرد این بود که برقراری ارتباط با آنها بسیار دشوار است و احتمالاً به‌واسطه تجربیاتی که پس از استقلال داشتند، دیر به ما اعتماد می‌کنند یا اصلاً اعتماد ندارند.
آنها در این جلسه از مسائل و مشکلاتی به ما گفتند که پس از ترخیص با آن مواجه می‌شوند؛ مسائلی که اصلاً امیدوارکننده نبود. تعدادی از آنها پس از ترخیص به خانواده‌هایشان سپرده شده بودند و در شرایط سخت مالی، فرهنگی و اجتماعی زندگی می‌کردند: در خانه‌های کوچک و پرجمعیت با پدر یا مادرهای معتاد و حتی گاهی بدون امنیت جانی و روانی. ما در آن جلسه فقط با یک مورد امیدبخش مواجه شدیم: پسری که موفق شده بود خانه بخرد و کاملاً زندگی مستقلی داشته باشد.
پس از این جلسه، رفتیم سراغ کلینیک‌های مددکاری و از آنها رزومه گرفتیم. از آنها برای فرزندان‌مان برنامه مشاوره خواستیم. پس از این مرحله بود که به این نتیجه رسیدیم اولین کاری که باید برای فرزندان‌مان انجام دهیم، اسکان است. اسکان امن.
به همین دلیل بود که بنیاد خیریه روشنای امید را پایه‌گذاشتیم و تلاش کردیم تا مخاطب را به سمت خدمات این بنیاد راهنمایی کنیم.