نگرانی‌ها و دلواپسی‌های روشنای امید

دکتر مینا تاجبخش، پزشک داوطلب مرکز روشنای امید

چیزی که درباره خصوصیت منحصربه‌فرد روشنای امید خیلی به چشم من آمد، فعالیت صادقانه و دغدغه مادرگونه‌ای بود که در تک‌تک اعضای این مجموعه دیدم. این ویژگی را به‌خصوص در مدیر محترم مجموعه، خانم یاوری متوجه شدم. در همان تماس‌هایی که با ایشان داشتم، دیدم که چقدر نگرانند و با جزییات در جریان مشکلات فرزندان روشنا هستند. این‌طور نیست که چون مدیر مجموعه باشند فکر کنند که خیلی از جزییات را به همکاران دیگر بسپارند. که البته این امری طبیعی است و کسی از مدیر یک مجموعه انتظار ندارد وارد جزییات مجموعه زیرنظرش باشد، ولی به‌خاطر شرایط خاص روشنای امید و مسئولیت بالایی که مدیر این مجموعه برعهده گرفته، خود را ملزم کرده تا در جریان تمام جزییات باشد و مسائل را خودش پیگیری کند. این موضوع را در باقی کارکنان روشنای امید هم می‌توان دید. یادم است یک شب برای معاینه فرزندان روشنا به یکی از مراکز رفته بودم. مددکاری که آن‌شب آنجا بود، در تمام طول مدتی که بچه‌ها را معاینه می‌کردم، حضور داشت و واقعاً مثل یک مادر نگران تمام بچه‌ها بود. به آنها کمک می‌کرد خجالت نکشند یا وقتی بچه‌ها مسئله‌ای را به من نمی‌گفتند، او کمک می‌کرد و خیلی مادرانه همراه این بچه‌ها بود.

از سوی دیگر، اگر بخواهم به نکته‌ای سازنده درباره مجموعه روشنای امید اشاره کنم، این است که پیگیری‌ها باید کمی با سرعت بیشتر انجام شود. منظورم این است که اگر قرار بر انجام کاری می‌شود، و درباره‌اش تصمیم‌گیری صورت می‌گیرد، پیگیری‌های لازم هم پس از آن با سرعت بیشتری انجام شود که این امر کمک بیشتری به فرزندان مجموعه خواهد کرد.

من به این فکر می‌کنم کارکردن با جوان‌ها، به‌طور کلی، چه تفاوت‌هایی می‌تواند داشته باشد. وقتی ما با جوان‌ها و بچه‌ها طرفیم، باید این را بدانیم که با یکی از آسیب‌پذیرترین اقشار جامعه کار می‌کنیم. آنها قشری هستند که اگر آسیب ببینند، یک جامعه آسیب می‌بیند. همین‌ها هستند که فردای جامعه ما را می‌سازند. شاید مشکلاتی که ما اکنون در جامعه داریم و متأسفانه نمی‌توان انتظار اصلاح آن را هم در آینده نزدیک داشته باشیم، به این خاطر است که جوان‌های دیروز، حالا که به جایگاهی رسیده‌اند به‌درستی یاد نگرفته بودند چطور وظیفه‌شناس و مسئول باشند. بنابراین به نظرم کارکردن با جوان‌ها یکی از مهم‌ترین و پرمسئولیت‌ترین کارهایی است که می‌شود برای جامعه انجام داد. حالا اگر این جوان یا کودک خانواده‌ای نداشته باشد که بتواند آن کودک را، که بعد نوجوان و سپس جوان می‌شود، به‌درستی راهنمایی کند و آن‌طور که باید، پاسخ سؤالاتش را داده و به او مشاوره دهد، حساسیت‌ها هم بالطبع بیشتر و بیشتر می‌شود. به‌همین خاطر است که اگر می‌خواهیم جامعه سالمی داشته باشیم باید از جوان‌ها شروع کنیم و بین این جوان‌ها آسیب‌پذیرترین‌شان هم آنهایی هستند که وارد مؤسساتی مثل روشنای امید می‌شوند، و این وظیفه همه ماست که مثل خانواده‌ای به آنها کمک کنیم.

نوجوانی که از بهزیستی مستقل‌ می‌شود، حالا به سنی رسیده‌ که باید یاد بگیرد در جامعه چگونه ظاهر شود، چگونه مسئولیت بپذیرد، و چگونه سعی کند زندگی خود را ساخته و یاد بگیرد چگونه در آینده خانواده سالمی تشکیل دهد. این مهم‌ترین نیاز این فرزندان است. البته که نیاز مالی هم هست، ولی از نظر من نیاز معنوی اهمیت بیشتری دارد. این فرزندان نیاز دارند که احساس کنند خانواده‌ای، ولو خانواده‌ای زیستی نباشد، هست که حامی و نگهدارشان است. افرادی هستند که مثل پدر، مادر، خواهر و برادر می‌توانند به آنها مشورت بدهند، امین و صالحند.

من به‌عنوان پزشک در این مجموعه می‌توانم بگویم بیشتر دغدغه‌ای انسانی داشتم. پزشک‌بودن من شاید بتواند چیزهایی به این مجموعه و به مسئولیت‌های اولیه اضافه کند. خیلی‌ها می‌گویند رسیدگی به خیلی مسائل و به‌خصوص چنین بچه‌هایی وظیفه دولت است. این کاملاً درست است، ولی اگر دولت نتواند آن‌طور که باید رسیدگی کند، ما هم نباید چشم خود را ببندیم. تک‌تک ما مسئولیم که در کاری اضافه‌تر از این مسئولیت‌های اولیه تبحر داشته باشیم. مثل من که پزشکی می‌دانم. دغدغه من همیشه این بود که بتوانم برای کودکانی که از داشتن خانواده زیستی محروم بوده‌اند و شاید به همین دلیل نتوانند حامی و مشاور خوبی داشته باشند، کمک کنم. البته این را هم می‌دانم که این مشوره و حمایت نباید سرخود باشد. زیرا ممکن است راهکاری که من پیشنهاد می‌دهم به‌نظر خودم درست باشد، ولی از نظر یک کارشناس امور اجتماعی یا خانواده کاملاَ اشتباه باشد. ما با یادگیری و تبعیت از تجربه این کارشناس‌هاست که می‌توانیم کمک کنیم تا جامعه بهتری داشته باشیم. وقتی تک‌تک افراد جامعه در سلامت روحی و روانی و البته مالی باشد، طبیعتاً جامعه بهتری برای ما خواهد بود. من به‌عنوان یک انسان در خودم می‌دیدم که باید با این مجموعه‌ها ارتباطی برقرار کنم و آن‌طور که در توانم است، زیرنظر آن مجموعه کمک کنم.

ما باید بتوانیم با مشاوره‌های درست و حمایت‌های درست اعتماد به‌نفس را در این فرزندان بالا ببریم. باید بتوانیم با پیداکردن جایگاهی مناسب برای این جوانان در اجتماع و با درنظر گرفتن توانایی‌های‌شان برای انجام کارها این اعتمادبه‌نفس را در آنها به‌وجود بیاوریم.

یادم می‌آید روزی که برای اولین‌بار برای معاینه فرزندان روشنا رفته بودم، ارتباط بچه‌ها با هم خیلی برایم جالب بود؛ برای هم مثل خواهر بودند و چقدر دغدغه همدیگر را دارند و وقتی یکی‌ می‌آمد و درباره مشکل پزشکی حرف می‌زد، اگر چیزی یادش می‌رفت بگوید بچه دیگری که آنجا بود به او یادآوری می‌کرد که فلان مشکل را یادت نرود بگویی. و مددکاری که آنجا بود هم حتی تاریخ تولد تک‌تک بچه‌‌ها را می‌دانست. بعضی از بچه‌ها که سن کمتری داشتند، تاریخ تولدشان یادشان نمی‌ماند و تا کمی مکث می‌کردند، مددکار مرکز روز دقیق تولدشان را می‌گفت. این برای من خیلی ارزشمند بود و همیشه در خاطرم می‌ماند.

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید!