گزارش روزنامه اطلاعات از فعالیتهای روشنای امید در مشهد
زهره رنگامیز روزنامه اطلاعات- «بچههای بهزیستی»؛ این اصطلاح رایج برای فرزندان بیسرپرستی است که بعد از ۱۸سالگی بهناچار مستقل و از چرخه حمایت بهزیستی خارج میشوند و حالا پس از گذار از دوران کودکی و نوجوانی، باید بهتنهایی پای در میدان پرتلاطم زندگی بگذارند. اما بچههایی که ۱۸سال زیست خوابگاهی آنها را آفتابمهتابندیده و چشموگوشبسته بارآورده، این مهمترین سؤال است؛ عاقبتشان چه خواهد شد؟
برای تهیه گزارش که راه میافتم، تصورم از خیریه «روشنای امید» جایی شبیه خوابگاه است؛ خودم را آماده کردهام تا با یکی دو نفر از فرزندان این خانواده صحبت کنم و به مجتمع «مروارید» که میرسم، با دفتری شامل چند اتاق مواجه میشوم!
قرار نیست، دختربچهای زیبا با موهای خرگوشی یا پسربچهای بلا با چشمان مشکی را ملاقات کنم؛ اینجا اتاقفکری برای تدبیر عبور این بچهها از مرحله خوابگاهی به زندگی اجتماعی است.
خانم شجاعی، مدیر مرکز روشنای امید در مشهد در پاسخ به پرسش ما درباره عاقبت این مددجویان، سؤال دیگری را هم مطرح می کند: تصور کنید قرار است «بچه بهزیستی» به خواستگاری برود، تصور کنید باید بدون آشنایی با قانون، خانهای رهن کند، فکر کنید او بدون سرمایه و بدون داشتن تحصیلات دانشگاهی میخواهد مشغول به کار شود؛ همه اینها بدون داشتن خانواده، چطور محقق خواهد شد؟ و خیریه روشنای امید برای پاسخگویی به این نیازها راهاندازی شده و کارکردی شبیه خانواده را دارد.
شجاعی میگوید: «نیاز بچهها در این سن، فراتر از نیازهای مادی است و گاهی آنچه که در یک زندگی عادی، نیاز محسوب نمیشود، برای این بچهها دستنیافتنی و رؤیاست.»
او ادامه میدهد: دختران و پسران مرکز «روشنای امید» وقتی عاشق میشوند و به ما برای مشاوره و همراهی شروع زندگیشان مراجعه میکنند، حتی برای بهجا آوردن مراسم خواستگاری، خانهای در شأن ندارند، کسی که خلأ نبود پدر و مادر، فامیل یا بزرگتر را برایشان پر کند؛ دقیقاً همینجا و در همین بزنگاههای زندگی است که «روشنای امید» کنارشان میایستد.
شجاعی قصه یکی از دخترانش را برایمان تعریف میکند؛ دختری که در ۲۸سالگی، هنوز بهدلیل ترس از اجتماع، نتوانسته بود مستقل شود. این دختر به کمک مرکز روشنای امید، برادرش را در مشهد پیدا کرد، برادری که او هم بهدلیل نبود خانواده، شبها در مغازهای اطراف حرم میخوابید و روزها همانجا مشغول کار میشد.
زندگی غریبانه این خواهر و برادر، خانم شجاعی را مصمم کرد کنارشان بماند تا مستقل شوند، بهشکل معجزهآسایی و با کمک خیریه، هزینه رهن یک خانه و تهیه وسایل آن مهیا شد و این خواهر و برادر صاحب زندگی شدند و طعم خانواده را چشیدند. حالا دختر موردحمایت بنیاد در تماسهای منظم با مرکز روشنای امید از خوشبختیهایش میگوید؛ از داشتن برادر، از داشتن سقفی که بالای سر دارد و وسایلی در خانه که حالا او مالک آنهاست؛ او از شادیهایش میگوید، از لذت داشتن حتی پنجره و پرده اتاقش که رو به آسمان شهر باز میشود.
شجاعی معتقد است بیشترین نیاز این فرزندان، حمایتهای فکری و حقوقی است، «بچههای بهزیستی» بهدلیل زندگی خوابگاهی، اغلب با قوانین زندگی واقعی آشنا نیستند.
او می گوید: 2مورد رهن خانه، برای فرزندانمان داشتیم که اگر همراهیشان نمیکردیم، از آنها کلاهبرداری میشد.
تجربه 2ساله مدیر مرکز «روشنای امید» در مشهد از برخورد با خیرینی که قرار است به این فرزندان کمک کنند این است: «اغلب تصورشان از بچههای مستقلشده از سازمان بهزیستی در این سنوسال، جوانانی است که توانایی اداره زندگیشان را دارند، پس نیاز به کمک ندارند!»
او ادامه میدهد: «نیکوکاران باید بدانند که این بچهها هم برای تشکیل خانواده، اشتغال و ادامه تحصیل به حمایتهای پدرانه و مادرانه خیرین نیکاندیش نیازمندند.»
بیشتر بخوانید
گفتگوی روزنامه اطلاعات با زهرا یاوری؛ به روشنایی امید (قسمت اول)
گفتگوی روزنامه اطلاعات با زهرا یاوری، به استقبال فردا (قسمت دوم)
شجاعی وقتی از آرزوهای کوچک و بزرگ آنها تعریف میکند، اشک در چشمانش مینشیند. او از حسرتِ رفتن یک سفر خانوادگی، از برگزاری خواستگاری در جمع خانواده، از رؤیای تحصیل در دانشگاه، از اعتماد جامعه و نگاه مثبت به آنها میگوید. اما معتقد است لذت ساماندادن به زندگی ۸٠ فرزند و شریکشدن در شادیهایشان بعد از تلاشهای بسیار، به همه سختیهایش میارزد.
مرکز خیریه روشنای امید در مشهد و مدیر آن، ۸۰فرزند دارند؛ ۵۰دختر و ۳۰پسر که از مشاورههای پیش از ازدواج گرفته تا مراسم خواستگاری را برایشان انجام میدهد. او با وسواس زیاد بنگاههای شهر را میگردد تا خانهای امن و تمیز برایشان پیدا کند. نگرانی بعدی او تحصیلشان است و داشتن ۳۰فرزند دانشجو که قطعاً مسئولیتش را چندبرابر میکند. اشتغال هم از مهمترینهاست، بهویژه برای دختران، کار در محیطی امن اهمیت بالایی دارد. رتقوفتق امور زندگی هرکدامشان داستانها و ماجراها دارد که میماند برای دیدارهای بعدیمان. شجاعی آخرین جمله اش، دعا برای عاقبتبخیری مظلومترین بچههای مشهد است.