در جستجوی خوشبختی
رفت. یک کلمه، یک فعل. خیلی ساده. ولی دل ما را هم با خودش برد و رؤیایی بیش برایمان باقی نگذاشت. و حالا باید شعر سیدعلی صالحی را زمزمه کنیم که گفته بود «نگو که رؤیای دور از دسترس خوش نیست/ قبول ندارم».
همین پارسال بود که عطیه به دخترها اضافه شده بود و مدتی طول کشید تا با محیط و خواهران جدیدش اخت شد. و وقتی اخت شدند، مثل بقیه، خودش را خیلی زود توی دل ما جا کرد. وقتی با بقیه بازی میکرد، وقتی با هم درس میخواندند، وقتی در کلاسها شرکت میکردند، همه انگار فارغ از هر دردی و هر نگرانی، یکی میشدند و قدر «آن» را میدانستند. همان آنی که بیشتر ما هیچوقت بهش فکر هم نمیکنیم. لبخندهای عطیه، یکی از نشانههای «آن»های درخشان زندگی است.
بیشتر بخوانید:
گزارش تصویری روز دختر در «خانه روشنا»
نگاهی به فعالیت مرکز نگهداری خانه روشنا؛ این خانه روشن است
ولی هر آمدنی، رفتنی دارد. عطیه هم رفت. برخلاف عادت ما که خودمان را برای بدرقه دخترهای 18ساله «خانه روشنا» آماده میکنیم، اینبار عطیه بود که خرق عادت کرد و با 12سال سن رفت. بهقول مادربزرگها، رفت پی سرنوشتش. رفت حقش را از زندگی که تاامروز با او بد تا کرده بود، بگیرد. رفت پیش پدرومادر تازهای که برای سربلندی دختر جدیدشان همقسم شده بودند، سرنوشتش را اینبار خودش بنویسد. عطیه به کانون خانواده فرزندپذیری رفت تا دردهایش را، زخمهایش را، خاطراتش را در غبار گذشته گم کند. تا دیگر تجربه ازدستدادن را تجربه نکند و هرچه در زندگی برایش رخ میدهد، بهدست بیاورد. رفت و با زن و مردی همراه شد که آنها هم مثل عطیه، تجربه هولناک ازدستدادن را زندگی کرده بودند و حالا تصمیم گرفته بودند زندگیساز شوند.
برای عطیه و پدرومادر جدیدش آرزوی موفقیت داریم و امیدواریم همیشه و همهجا مثل روزی که عطیه را با خود بردند، لبخند برلبشان باشد و روزی را ببینیم که هر رفتنی با ازدستدادن همراه نیست.
انتهای پیام