روزهای پررفت‌وآمد و قصه‌های تازه

با پیگیری‌ها و تماس‌های مداوم با افراد، گروه‌ها و سازمان‌های مختلف، توانستیم رسم هر ساله‌ی خانواده‌ی بزرگ‌مان را به جا بیاوریم. اگر بخواهیم خبری مهم از روزهای پایانی سال گذشته بدهیم، عنوانش این می‌شود: «از میانه‌ اسفند تا شب عید، بیش از ۲۰۰ بسته‌ ارزاق بین فرزندان‌مان توزیع شد».

روزهای پرتکاپوی آخرسال

روزهای پایانی سال، مثل همیشه، شلوغ و پُررفت‌وآمد بود؛ صدای هرکدام از همکارها که گوشه‌ای با تلفن صحبت می‌کرد، دونفر یک‌گوشه مشغول چیدن هفت‌سین بودند و دونفر به پسرها و دخترها می‌رسیدند. دفتری پر از سروصدا و حضور فرزندانی که با آمدن‌شان دلِ مجموعه‌ جان می‌گرفت. برای ما در روشنای امید، این روزها فقط فرصت اهدای بسته‌های عید نیست، فرصتی‌ است برای باهم‌بودن، برای تازه‌کردن دیدار، شنیدن خبرهای تازه و درآغوش کشیدن فرزندانی که مشغله‌های زندگی مجال دیدارشان را کم کرده.

هرکسی هم با خبری تازه می‌آمد، خبری که غافلگیرکننده بود یا دل‌مان را گرم می‌کرد. یکی از پسرها خیلی جدی فوتبال را دنبال می‌کرد، یکی دیگر هم مدرک مهندسی گرفته و حالا در مدرسه‌ای غیرانتفاعی مشاور تحصیلی شده.

پسرها و اخبار متنوع‌شان

یکی از پسرها چندماهی بود که ازدواج کرده و خبرش ما را حسابی غافلگیر کرد. از همسرش گفت و توانایی‌هاش در مدیریت اقتصادی‌اش و تعریف کرد که در این چندماه زن جوانش چقدر توانسته پس‌انداز کند و حتی به‌این فکر می‌کنند تا در آینده‌ای نه‌چندان دور برای زندگی از شهرهای اطراف تهران، به تهران بیایند.

پسر دیگری در یک چلوکبابی در مرکز شهر مشغول کار شده و درآمد خوبی دارد. دوست دارد برای خودش مغازه‌ای بگیرد و کار خودش را راه بیندازد.

یکی از پسرها پس از خوش‌وبش و احوالپرسی، به این اشاره کرد که حال روحی‌اش خوب نیست و نیاز به مشاوره دارد. شرایط زندگی‌اش، شرایط کار شیفتی‌اش فشار زیادی روی او وارد کرده و حالا به‌واسطه مصرف داروهای اعصاب اضافه‌وزن هم پیدا کرده.

دخترها و دردسرهای مسکن

از بین دخترها، بیشترین صحبت‌ها درباره مسئله مسکن بود. یکی از دخترها باید خانه‌اش را عوض کند و یکی دیگر تازه عوض کرده. یکی از دخترها در شرایطی خاص ناچار به زندگی در یک پانسیون شد و از آنجا که  پانسیون هفته اول عید تعطیل بود، دنبال جایی امن برای یک‌هفته می‌گشت.

یکی دیگر از فرزندان وامی گرفته بود و دنبال مشاوره برای سرمایه‌گذاری روی وامش می‌گشت. یکی دیگر چندوقتی است سرطانش تمام شده و با کمک‌هزینه‌های روشنای امید، از بند بیماری رها شده، ولی حالا به‌عنوان پیک موتوری کار می‌کند و می‌گفت منتظر است موتورش را عوض کند تا بتواند برود دنبال یک کار دیگر.

روزهای پررفت‌وآمد و قصه‌های تازه
محتوای بسته‌های ارزاق فرزندان روشنای امید شامل مایحتاج ضروری آنها می‌شد
روزهای پررفت‌وآمد و قصه‌های تازه
مایحتاج ضروری فرزندان روشنای امید طی بسته‌های نوروزی ارزاق به آنها اهدا شد
روزهای پررفت‌وآمد و قصه‌های تازه
بسته‌های ارزاق که توسط خیرین روشنای امید برای فرزندان آماده و ارسال شد
روزهای پررفت‌وآمد و قصه‌های تازه
توزیع بسته‌های ارزاق عیدانه به فرزندان روشنای امید در مشهد
روزهای پررفت‌وآمد و قصه‌های تازه
مواد پروتئینی از اقلام ضروری بسته‌های ارزاق روشنای امید بود که توسط خیرین روشنای امید تأمین شد
روزهای پررفت‌وآمد و قصه‌های تازه
موادی که در بسته‌ها تأمین نشده، به‌طور جداگانه توسط سایر خیرین، با جمع‌سپاری یا حتی مؤسسات حقوقی تأمین می‌شود
روزهای پررفت‌وآمد و قصه‌های تازه
چیدن سفره هفت‌سین روشنای امید هم خود داستانی مفصل داشت
عکس دسته‌جمعی آخرسال، کنار سفره هفت‌سین روشنای امید، و آرزوی سالی پر از برکت و سلامتی

بیشتر بخوانید
روزنویس دیدار با فرزندان مشهد در جشن یلدا
تجدید دیدار با فرزندان در پارک لاله

خانواده روشنای امید

این دیدارها، این قصه‌ها، این خنده‌ها و گاهی اشک‌ها، خانواده‌ی ما را کنار هم نگه می‌دارد. خانواده‌ای که شاید اعضایش زیر یک سقف زندگی نکنند، اما دل‌شان برای هم می‌تپد.

هر دیدار، هر تماس، پلی‌ست میان دل‌هایی که گرچه گاهی دور می‌افتند، اما هیچ‌وقت جدا نمی‌شوند. با بیشتر شدن فرزندان، ارائه‌ی خدمات شاید سخت‌تر شود، اما همین دیدارهای گه‌گاه، ما را به هم نزدیک‌تر می‌کند، فاصله‌ها را کم‌تر و دل‌ها را گرم‌تر.

انتهای پیام

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید!