واقعیت‌های بازپیوند کودکان به خانواده خود

طبق داده‌های سالانه دولت فدرال در ایالات متحده 49درصد کودکان در خانواده‌های جایگزین به خانواده‌های زیستی‌شان بازپیوند می‌شوند. من به‌عنوان جوانی که در خانواده جایگزین بزرگ شدم، خانواده‌ام در دوران پس از بازپیوند مشکلات زیادی را تجربه کردند. متأسفانه، داستان‌هایی شبیه داستان من به‌ندرت شنیده می‌شوند زیرا هیچ‌کس نمی‌خواهد درباره اتفاقاتی که پس از بازپیوند افتاده صحبت کند.

اغلب مدیران حوزه رفاهی کودک عقیده دارند جوانی که وارد سیستم مراقبت جایگزین می‌شود با دو پیامد ممکن مواجه است و تنها یکی از آنها موفقیت‌آمیز است. این موفقیت فرزندخواندگی است، در حالی‌که خروج از سیستم گزینه دیگر است. ما هیچ داستانی از بازپیوند به خانواده نمی‌شنویم مگراینکه کودک بمیرد و سپس این داستان‌ها به‌عنوان مثالی برای اینکه چرا بازپیوند نباید اتفاق بیفتد، پخش شود و بحث کنیم که کودک حتماً باید به فرزندخواندگی می‌رفت.

ولی براساس تجربه ناموفقی که من از بازپیوند به خانواده‌ام داشتم، برای والدین فرزندخوانده و افرادی که در این زمینه مطالعه می‌کنند، چالش‌های مهمی وجود دارد که باید در زمینه بازپیوند آنها را درنظر بگیرند.

گذار به بازپیوند

گذار بسیار پراسترس بود. ابتدا، بازدیدهای هفتگی نظارتی از منزل است و پس از آن نوبت بازدیدهای شدید آخرهفته می‌شود. رفت‌وبرگشت بین خانواده‌ام و خانواده جایگزین بسیار سخت، استرس‌زا و طاقت‌فرسا بود. دوره گذار باید کوتاه‌تر باشد. به کودکان باید حین جابه‌جایی گفته شود که هدف بازپیوند است که دست‌بالا پس از یکی دوبار رفتن به خانه، رسماً بازگشت به خانه رقم بخورد. گذار را می‌توان با خانواده جایگزین ساده‌تر کرد؛ آنها می‌توانند با نزدیک‌شدن به خانواده زیستی و معرفی خودشان، با آنها رابطه‌ خوبی را شکل دهند. مددکاران هم می‌توانند با برنامه‌ریزی دیدارهایی در باغ‌وحش، کتابخانه، رستوران یا حتی در خانه خانواده، این کار را ساده‌تر کنند. درنهایت، دیدارهای نظارتی هم شدیداً پراسترس هستند. برای کاستن از این استرس، والدین جایگزین باید با نزدیک‌شدن به تاریخ مقرر بیشتر درباره بازپیوند حرف بزنند.

بازگشت به خانه دشوار است

من پس از گذشت تقریباً چهارسال در خانواده جایگزین، روانه خانه شدم. از اینکه قرار بود دوباره در خانه‌ خانواده اصلی‌ام زندگی کنم، بسیار احساساتی شده بودم و با کودکی که آنجا را ترک کرده بود، تفاوت‌های زیادی داشتم. آنجا برایم ازنظر عاطفی و جسمی پر از هرج‌ومرج بود، چون رابطه‌ام با خواهروبرادرها و والدینم مثل قبل نبود. اعتماد از بین رفته بود. هرج‌ومرج و اندوه همه‌جا بود. خوشحال بودم که به خانه برمی‌گردم؟ بله. چیزهایی داشتم که برایم آشنا بود. دوباره پیش خانواده‌ام بودم ولی مثل خانواده نبودیم. وقتی گلدانی می‌شکند، دیگر نمی‌توانی آن را کامل سرهم کنی. اگر بادقت نگاه کنی، هنوز ترک‌هایش دیده می‌شود. وقتی پیوندهای بین والدین و کودک و خواهروبرادرها شکسته می‌شود، همه این‌جوری می‌شوند. تمام این سال‌های آخر، ترک‌های خانواده من هنوز معلوم بودند و هیچ‌وقت خوب نشدند؛ همه پیامدهای جداافتادن‌مان از همدیگر بود. دورکردن کودکان از خانواده‌ و برگرداندن‌شان، و این اعتقاد که همه‌چیز خوب است، خیالی واهی است چون مردم این‌طوری نیستند. وقتی کوچک بودم، جداشدنم از خانواده تجربه ترسناک و پرآسیبی بود که می‌توانست تا آخر عمر رویم اثر بگذارد. برخی فکر می‌کنند چون این کودک از موقعیتی ناراحت‌کننده جدا شده، باید سپاسگزار باشد. هیچ کودکی برای ازدست‌دادن خانواده زیستی‌اش سپاسگزار نیست. کودکان سازگار می‌شوند، می‌پذیرند و از شرایطی که در آن متولد شده‌اند، زنده خارج می‌شوند. برخی ممکن است با میل خود پیش پدرومادرشان بمانند زیرا به‌نظرشان شرایط خیلی بدی ندارند. ولی کودکان نباید از خانواده جدا شوند مگراینکه زندگی‌شان در خطر باشد. تمام این سال‌ها هنوز حس ترس و بی‌قدرتیِ روزی را که از خانه‌ام من را گرفتند به‌یاد دارم و هیچ‌کس نتوانست جلوی این احساسات را بگیرد زیرا حس امنیتم از بین رفته بود. من هنوز احساس امنیت نمی‌کنم. فکر نمی‌کنم برای متوقف‌کردن این احساسات کاری بتوانید بکنید، جزاینکه پیش یک مشاور خوب بروید. بازپیوند شما را وادار می‌کند چیزهایی را که ازدست داده‌اید دوباره از نو بسازید. گاهی هم چنین نمی‌شود.

واقعیت‌های بازپیوند کودکان به خانواده خود
هیچ کودکی برای ازدست‌دادن خانواده زیستی‌اش سپاسگزار نیست. کودکان سازگار می‌شوند، می‌پذیرند و از شرایطی که در آن متولد شده‌اند، زنده خارج می‌شوند

پایان خدمات

وقتی کودکی به خانواده‌اش بازپیوند می‌شود، بسیار از خدمات و حمایت‌هایی که از سیستم  مراقبت جایگزین دریافت می‌کرد، از بین می‌رود- خدماتی همچون پزشکی، مراقبت روزانه، مشاوره و هزینه‌های پوشاک. در مورد من، چون در خانه نبودم، تمام مزایایی که خانواده‌ام با ورود من به سیستم مراقبت دریافت می‌کردند، پایان یافت- جز اسکان. هنوز سخت بود و وقتی به خانه برگشتم، خانواده‌ام مجبور شدند دوباره درخواست بدهند و بارها و بارها برای استفاده از این امتیازها تأیید شوند. برای خانواده‌ها، وقتی به فراغت از این مسئولیت نیاز دارند یا در شرایط دشواری هستند، چیزهایی مثل «مراقبت فرجه‌ای» وجود ندارد. اگر آنها یا فرزندشان مشکل داشته باشند، کسی نیست که به او زنگ بزنند. برای خانواده‌های جایگزین ساده‌تر است که برای کودک خدماتی دریافت کنند، مثل کاردرمانی، خدمات سلامت روان و خدمات روزانه‌ای که توسط کارشناس پرونده هماهنگ می‌شود ولی موقعی که بازپیوند رخ می‌دهد، والدین باید خودشان این کار را انجام دهند؛ کاری که ممکن است شرایطش را نداشته باشند یا حتی نتوانند انجام دهند. پیش از بازپیوند، کارشناس پرونده باید مطمئن شود والدین می‌توانند به تمام مزایای عمومی که با رفتن کودک از آنها گرفته شده، دسترسی داشته باشند. در پایان، مشاوره در خانه هم باید برای والدینی که نمی‌توانند بیرون از خانه نزد مشاور بروند، مهیا شود.

بازپیوند می‌تواند احساسات سختی را در شما بیدار کند

گاهی کودک ممکن است تمایلی به بازپیوند نداشته باشد زیرا از والدینش می‌ترسد یا از دست‌شان عصبانی است و آنها را مقصر جدایی می‌داند. کودک ممکن است دربرابر بازپیوند هم مقاومت کند زیرا در مراقبت جایگزین (یا با خانواده جایگزین) راحت است و می‌تواند کودکی کند یا به هرچیزی مثل غذا، محیط امن یا حتی اتاقی برای خودش دسترسی داشته باشد. اینها احساسات عادی و طبیعی‌ای هستند و باید شنیده شوند. به‌همین خاطر است که تشکیل یک رابطه مهم است. والدین جایگزین نباید درباره خانواده کودک یا بازپیوندش به آنها حرف بدی بزنند. حرف بد در کودکان نهادینه می‌شود. کودکان نمی‌توانند احساسات‌شان را توضیح دهند و ممکن است اشتباه بیان کنند. به‌همین خاطر است که بزرگسالان باید به حرف آنها گوش کنند و در یافتن احساسات‌شان کمک‌ کنند. دوره‌های آموزشی «خدمات حفاظت از کودکان» باید به‌روز شده یا بخش‌هایی همچون آسیب روحی، اندوه و بازپیوند را به‌ویژه برای والدین جایگزین، حرفه‌ای‌ها و والدین دربربگیرد.

پس از بازپیوند اوضاع در خانه سخت می‌شود

پس از بازگشت به خانه، اوضاع چندان آسان نبود. با خواهر و برادرم دعوا می‌کردم. فرار کردم، به همه توهین می‌کردم و از همه متنفر بودم. والدین با این چیزها چگونه کنار می‌آیند؟ چگونه درخواست کمک می‌کنند؟ درخواست کمک نمی‌کنند، به‌همین خاطر با آن وارد نزاع می‌شوند. در مورد من، خانواده‌ام هرچیزی که می‌خواستیم به ما می‌داد و هیچ مرزی نداشتیم (من ساعت 3 صبح به خانه برمی‌گشتم). و از ترس حضور دوباره در کلاس‌های محافظت از کودکان هیچ انضباطی برای ما قائل نبود. و این دوره آموزشی هیچ‌وقت پیشنهاد نکرد به والدینم کمک کند یاد بگیرند چگونه پس از بازپیوند والدگری کنند. این دوره‌ها به والدین نمی‌گویند کودک‌شان همان کودک پیش از رفتن به سیستم مراقبت جایگزین نیست و نمی‌گویند خانواده‌شان هرگز مثل قبل نخواهد شد. برنامه‌های موردی و کلاس‌های والدگری به‌نظر اتلاف وقتند و بار اضافه‌ای روی دوش والدینی است که همین‌حالا هم پر از استرسند. پیشنهاد می‌شود با والدینی که چنین تجربه مشابهی داشته‌اند، گروه‌های حمایتی ایجاد شود و با گروه‌های اعتیاد، خشونت خانگی، تجاوز جنسی و سلامت روان سیستم‌های حمایتی شکل بگیرد.

شرم جدایی

والدین جایگزین باید به این فکر کنند که برای برخی، جداشدن فرزند از خانواده شرم ایجاد می‌کند و به‌همین خاطر هم هست که خانواده‌های زیادی درباره‌اش حرف نمی‌زنند. دوسال پس از اینکه به خانه برگشتم، مادرم تهدید کرد اگر یک‌بار درباره خانواده جایگزین حرف بزنم، من را از خانه می‌اندازد بیرون. هیچ‌کس در خانواده‌ام راجع به این موضوع حرف نمی‌زند؛ حتی نه درباره دردش و نه درباره آسیب روحی‌اش. الان قشنگ بیشتر از 10سال گذشته و هیچ‌وقت کسی تصدیق نکرده که همه‌مان طوری رفتار می‌کنیم که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده. ولی تصدیق‌نکردن آن کمکم نمی‌کند که از پس این احساس دردناکی که درباره مراقبت جایگزین دارم بربیایم. درعوض، خودم با احساساتم کنار می‌آیم. من فکر می‌کنم اگر واقعاً بدانند در مراقبت جایگزین چه اتفاقاتی برایم افتاده، کل زندگی‌ام نابود می‌شود؛ این راز را با خودم به گور می‌برم. همین‌حالا هم ما به‌اندازه کافی درد کشیدیم و آسیب دیدیم و نمی‌خواهم بیشتر از این درد بکشم. حتی بااینکه معمولاً من تنها جوان بازپیوندشده‌ام، سپاسگزارم که با دیگر جوانانی که در خانواده جایگزین بوده‌اند در ارتباطند زیرا می‌دانم تنها نیستم. بدبختانه، هنوز نمی‌دانم این احساسات را چگونه هدایت کنم و در این فرایند به خانواده‌ام آسیبی وارد نکنم.

زمان چیزی را جبران‌ نمی‌کند

هرگز حاضر نیستم برگردم به دورانی که در مراقبت جایگزین سپری کردم. خوشحال بودم که دوباره به خانواده برگشته‌ام ولی گاهی احساس می‌کنم تجربه‌ام مهم نیست زیرا من به خانواده خودم برگشته‌ام و نمی‌پذیرم که همچنان در حال کشمکش هستم. خیلی شکرگزارم که خانواده دوست‌داشتنی‌ای دارم که تسلیم نشدند. هرچند خیلی زیاد هم حس می‌کنم سر جای خودم نیستم زیرا مردم فکر می‌کنند بازپیوند به خانواده تنها پایان بزرگ، خوش و شگفت است. ولی نیست. خیلی سخت است. پراسترس است. ما باید یاد بگیریم چگونه دوباره یک خانواده باشیم. وقتی من را از خانواده‌ام گرفتند، احساسم به خودم و نسبت به امنیت را هم با خودشان بردند و از خانواده‌ام هیچ‌کاری برنمی‌آمد که جلوی‌شان را بگیرد. بعدها نگران بودم دوباره بیایند و به خانواده‌ام برای حمایت از خودم اعتماد نداشتم. خانواده‌ام هم احساس درماندگی و تقصیر می‌کرد.

واقعیت‌های بازپیوند کودکان به خانواده خود
هرگز حاضر نیستم برگردم به دورانی که در مراقبت جایگزین سپری کردم. خوشحال بودم که دوباره به خانواده برگشته‌ام. خیلی شکرگزارم که خانواده دوست‌داشتنی‌ای دارم که تسلیم نشدند.

بیشتر بخوانید
تأثیر سرپرستی موقت روی فرزندان خانواده
نظریه دلبستگی و فرزندان در شبه‌خانواده‌ها

والدین جایگزین باید درک کنند که نماینده آسیب هستند

والدین جایگزین شما را انتخاب نکرده‌اند و کودکان هم انتخاب نکرده‌اند در آینده کجا باشند. اگر والدینی انتخاب می‌کند که پس از بازپیوند ارتباطش را با شما حفظ کند، اتفاق خیلی خوبی است که به‌همین خاطر هم ایجاد رابطه مقدم بر بازپیوند اهمیت دارد. هرچند اگر خانواده‌ای هم تصمیم گرفت ارتباطش را حفظ نکند، یادتان باشد که شما نماینده چه جمعیتی بوده‌اید و اینکه خانواده‌های زیادی هستند که می‌خواهند به زندگی خودشان برسند. آنها به سیستمی که کودک‌شان را از آنها دور کرده اعتماد ندارد، پس چرا باید به شما که بخشی از همین سیستم هستید، اعتماد کنند؟ به‌علاوه، وقتی والدینی وضعیت مناسبی ندارند، می‌شنوند که شما کس دیگری را پدر و مادر صدا می‌کنید، سخت است. این مهم است که به والدین، پس از اینکه به آنها گفته شده آدم‌های وحشتناکی هستند، حتی فرزندشان به آنها اعتماد ندارد و دیدارهای‌شان باید زیرنظر ناظرین باشد، زمان بدهیم تا بفهمند چگونه دوباره والدگری کنند. درنهایت، کودکان باید یاد بگیرند دوباره اعتماد کنند. این کار ساده‌ای نیست. بهترین کاری که والدین جایگزین می‌توانند بکنند ایجاد یک رابطه و دادن اطلاعات تماس‌تان است و باید تلاش کنند طی بازپیوند از آن خانواده حمایت کنند.

اگر والدین جایگزین و زیستی رابطه‌ای را تشکیل دهند، بازپیوند ساده‌تر و موفقیت‌آمیزتر است. کودکان می‌فهمند. اگر والدین نخواهند در ارتباط باشند، تصمیم‌شان را بپذیرید. اگر شما والد جایگزینی خوبی باشید، طی دوران سخت مراقبت مفیدی را ارائه می‌کنید. در حالی که یک فصل از این ماجرا بسته شده، فصل جدیدی پیش روست و کودک دیگری نیاز به مراقبت موقت شما دارد. والدین جایگزین و مددکاران هرگز نمی‌فهمند ازدست‌دادن فرزند و رفتن‌شان از خانه‌تان چه‌شکلی است.

منبع: https://fosteringfamiliestoday.com

انتهای پیام

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید!